صدا

صدا

صدا بدون سانسور sedaIR.ir
صدا

صدا

صدا بدون سانسور sedaIR.ir

اشعار انتخابی

نجواهای یک بغض لبریز

دلتنگم ، همین ، و این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم...

یک عمر دورو تنها ،تنها به جرم این که
او سر سپرده می خواست من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد ،وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

محمد علی بهمنی

---------------------------

دل
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی!


 حسین منزوی

----------------------

گفتی: غزل بگو !چه بگویم؟مجال کو؟
شیرین من برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ،بال کو
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم ودلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم
آن برگ های سبز آغاز سال کو؟
رفتیم وپرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال وحوصله قیل و قال کو؟ 


 قیصر امین پور

اشعار


 


چرخید زن ...و پوشیه را پس زد ، تا توی خانه ی پدرش باشد
تاریخ موی اوست که بیرون ریخت بهتر که چادری به سرش باشد

از روزنامه پیرهنی تن کن پیراهنی برای در آوردن
تا هر ورق که دور می اندازیم آزادی اولین خبرش باشد

نه یک خبرنگار نه یک عکاس مردم چرا به چشم نمی آیند
حیف است حرف های مهمم، کو جمعیتی که منتظرش باشد؟

ما بازماندگان بشر هستیم ، مطرود ساکن کره ای تاریک
زندان کوچکی ست که شک داری دنیا هنوز پشت درش باشد

چرخید زن: چه پنجره ی خوبی ست رو به گذشته ی پدرم باز است
این جا چه قدر حادثه می بینی بی آن که ترسی از خطرش باشد

  

ادامه مطلب ...